«استاد! می شود در یک جمله به من بگویید بزرگترین حکمت چیست »
سقراط از نوجوان خواست وارد آب بشود.
نوجوان این کار را کرد.
سقراط با حرکتی سریع، سر نوجوان را زیر آب برد و همان جا نگه داشت،
طوری که نوجوان شروع به دست و پا زدن کرد.
سقراط سر او را مدتی زیر آب نگه داشت و سپس رهایش کرد.
نوجوان وحشت زده از آب بیرون آمد و با تمام قدرتش نفس کشید.
او که از کار سقراط عصبانی شده بود، با اعتراض گفت:
«استاد! من از شما درباره حکمت سؤال می کنم و شما می خواهید مرا خفه کنید »
سقراط دستی نوازش به سر او کشید و گفت:
«فرزندم! حکمت همان نفس عمیقی است که کشیدی تا زنده بمانی. هر وقت معنی آن نفس حیات بخش را فهمیدی، معنی حکمت را هم می فهمی!»
بهترین آرایش ها در زندگی
حقیقت برای لب ها
بخشش و حیا برای چشم ها
نیکوکاری برای دست ها
لبخند برای صورت
عشق برای قلب
افتادگی وتواضع برای شانه ها
ایستادگی وصبر برای پاها
و همت وتلاش برای بازوها
از آنها خوب استفاده کنید و رنگ زندگی تان را زیبا کنید
پسر بچه ای یک برگ کاغذ به مادرش داد. مادر که در حال آشپزی بود ، دستهایش را با حوله تمیز کرد و نوشته را با صدای بلند خواند. او نوشته بود
صورتحساب !!!
کوتاه کردن چمن باغچه 5.000 تومان
مراقبت از برادر کوچکم 2.000 تومان
نمره ریاضی خوبی که گرفتم 3.000 تومان
بیرون بردن زباله 1000 تومانجمع بدهی شما به من :12.000 تومان !
مادر نگاهی به چشمان منتظر پسرش کرد، چند لحظه خاطراتش را مرور کرد و سپس قلم را برداشت و پشت برگه صورتحساب این را نوشت: بابت 9 ماه بارداری که در وجودم رشد کردی هیچ
بابت تمام شبهائی که به پایت نشستم و برایت دعا کردم هیچ
بابت تمام زحماتی که در این چند سال کشیدم تا تو بزرگ شوی هیچ
بابت غذا، نظافت تو، اسباب بازی هایت هیچو اگر شما اینها را جمع بزنی خواهی دید که: هزینه عشق واقعی من به تو هیچ است.
وقتی پسر آن چه را که مادرش نوشته بود خواند چشمانش پر از اشک شد ودر حالی که به چشمان مادرش نگاه می کرد.
گفت: مامان ... دوستت دارمآنگاه قلم را برداشت و زیر صورتحساب نوشت: قبلاً بطور کامل پرداخت شده !!!
قابل توجه اونهائی که فکر میکنند مرور زمان آنها را بزرگ کرده و حالا کههیکل درشت کردند خدا را هم بنده نیستند.
بعضی وقتها نیازه به این موارد فکر کنیم ...
کسانی که از خانواده دور هستند شاید بهتر درک کنند.
نتیجه گیری منطقی:
جایی که احساسات پا میذاره منطق کور میشه!!!
مادر متوجه نشد که پسرش داره سرش کلاه میذاره : جمع بدهی میشه 11.000
تومان نه 12.000 تومان
لا اله إلا الله 12 حرف
محمد رسول الله 12 حرف
النبی المصطفى 12حرف
الصادق الأمین 12 حرف
أئمة أهل البیت 12 حرف و آنها 12 امام
أمیر المؤمنین 12 حرف
فاطمة الزهراء 12 حرف
الحسن والحسین 12حرف
امام اول = علی بن ابی طالب 12حرف
امام دوم = الحسن المجتبى 12 حرف
امام سوم = الحسین الشهید 12 حرف
امام چهارم = الإمام السجاد 12 حرف
امام پنجم = الإمام الباقر 12 حرف
امام ششم = الإمام الصادق 12 حرف
امام هفتم = الإمام الکاظم 12 حرف
امام هشتم = الإمام الرضا 12 حرف
امام نهم = الإمام الجواد 12 حرف
امام دهم = الإمام الهادی 12 حرف
امام یازدهم= الحسن العسکری 12 حرف
امام دوزادهم = القائم المهدی 12 حرف
خلیفة النبیین = خاتم الوصیین 12 حرف
هؤلاء الاطهار 12 حرفا
سادة أهل الجنه 12حرف
محبهم مؤمن تقی 12 حرف
عدوهم کافر شقی 12 حرف
العیون التی فجرها النبی موسى لقومه 12
الشهور 12 الأسباط 12 النقباء 12 البروج 12 الحواریین 12
هیچ صدایی شنیده نمی شود
هیچ صدایی جز صدای زنجره های شبانه که گویی قصد خاموشی ندارند، شنیده نمی شود
به راستی چقدر صدایشان به ضجه های کسی می ماند که داغدار شده باشد
خیره می شوی به ظرف انگور که روی میز کنار اتاق جا خوش کرده
چشم هایت تار می شوند و بغضی غریب گلویت را می فشارد
و این گونه بود که باری دیگر سایه شهادت بزرگ مردی از طایفه عصمت و طهارت بر شهر مدینه گسترده شد و پیروانشان را برای همیشه به سوگ نشاند.
مردی که کاشف الحقایق بود
مردی که پایه های مذهب شیعه را در اوج خفقان و اختلافات سیاسی رهبران زمان خود استوار تر نمود
او که آمده بود تا چونان اجداد بزرگوار خود پرچم هدایت و رهبری را بر مردمان دیار خود برافرازد
او که امده بود تا راه تیره تار علم و دانش آن زمان را با چراغ دانایی و علم الهی خود نورانی نماید، در سکوتی شبانه تنها با خوردن چند دانه انگور آغشته به سم، توسط خلیفه ملعون آن زمان منصور عباسی شربت شهادت نوشید و رهروان راه خود را برای همیشه داغدار داغ تازه ایی نمود.
به راستی چه سری است که گرد غم و اندوه فراق دوستداران اهل بیت قصد رخت بستن از قلب های آنان را ندارد و هر بار با از دست دادن عزیز دیگری از این قوم ما را به سوگ می نشاند.
و تو چه خوب با حس و حال غم این سوگ و جدایی آشنایی
همان زمان هایی که دست هایت را بر میله های قبرستان بقیع قفل کرده ایی و تنها نگاه می کنی و از ته قلب برای مظلومیتشان اشک می ریزی و افسوس می خوری، گویی داغی ابدی در سینه ات تازه می شود، نو می شود و جانی دوباره می گیرد.
افسوس می خوری به خاطر این همه جهل و نادانی حاکم بر مردمان آن موقع که رهبران خود را با دستان خود از خود می گرفتند تنها به جرم هدایت به سمت زندگی رو به سوی تعالی که تنها هدف امامان و اهل بیت رسولخدا بود.
آری این سوگ همیشگی است
این داغ ابدیست
جای خالی این گل های پر پر شده آسمان امامت و ولایت با هیچ چیز دیگری پر نخواهد شد.
قبرستان بقیع مدفن اهل بیت رسول خدا، سال هاست آرامگاه بزرگ مرد مکتب شیعه امام جعفر صادق (ع) و دیگر امامان مذهب تشیع است.
مدینه
مدینه
مدینه
چه غریب است خاک تو
خاکی که عمریست شاهد به خون غلتیدن دوستداران و اهل بیت رسول خدا بر خود بوده است...