گشاده دست باش ،جاری باش ،کمک کن (مثل رود)
باشفقت و مهربان باش (مثل خورشید)
اگرکسی اشتباه کردآن رابه پوشان (مثل شب)
وقتی عصبانی شدی خاموش باش (مثل مرگ)
متواضع باش و کبر نداشته باش (مثل خاک)
بخشش و عفو داشته باش (مثل دریا )
اگرمی خواهی دیگران خوب باشند خودت خوب باش (مثل آینه ) مولانا
هر چه بیشتر به کسی عشق میورزیم ، بیشتر در اسرار هر چیز نفوذ می کنیم . مولانا
هین رها کن عشق های صورتی عشق بر صورت نه بر روی سطی
آنچه معشوق است صورت نیست آن خواه عشق این جهان خواه آن جهان
آنچه بر صورت تو عاشق گشته ای چون برون شد جان چرایش هشته ای
صورتش برجاست این سیری زچیست عاشقا واجو که معشوق تو کیست
عاشقستی هر که او را حس هست آنچه محسوس است اگر معشوقه است
تابش عاریتی دیوار یافت پرتو خورشید بر دیوار تافت
واطلب اصلی که تابد او مقیم بر کلوخی دل چه بندی ای سلیم مولانا
ای برادر تو همان اندیشه ای ما بقی خود استخوان و ریشه ای مولانا
بر هر چه همی لرزی میدان که همان ارزی زین روی دل عاشق از عرش فزون باشد. مولانا
از کسی پرسیدند:« چند سال داری؟»
گفت:« هجده، هفده، شاید شانزده، احتمالا پانزده...! »
رندی گفت:« از عمر چرا می دزدی؟ این طور که تو پس پس می روی، به شکم مادرت باز می گردی!» مولانا
در خود به طلب هر آنچه خواهی که توئی. مولانا
چون جواب احمق آمد خامشی این درازی در سخن چون میکشی؟ مولانا
بگذار آبها ساکن شوند تا عکس ماه و ستاره ها را در وجود خود ببینی. مولانا
اندیشه کردن به این که چه بگویم، بهتر است از پشیمانی .مولانا
دراین خاک،دراین پاک،به جز عشق،به جزمهر،دگرهیچ نکاریم.مولانا
گر در طلب لقمه نانی نانی گر در طلب گوهر کانی کانی
این نکته رمز اگر بدانی دانی هر چیز که اندر پی آنی آنی مولانا
در پی هر گریه آخر خنده ای است.مولانا
ما در این انبار گندم می کنیم *گندم جمع آمده گم می کنیم
می نیندیشیم آخر ما به هوش *کین خلل در گندمست از مکر موش
موش تا انبار ما حفره زدست *وز فنش انبار ما ویران شدست
اول ای جان دفع شر موش کن *و انگهان درجمع گندم کوش کن
گرنه موشی دزد در انبار ماست *گندم اعمال چل ساله کجاست
ریزه ریزه صدق هر روزه چرا*جمع می ناید در این انبار ما مولانا
موش = نفس گندم = جان – روح انبار = جسم
بر قضای عشق دل بنهادهاند عاشقان در سیل تند افتادهاند مولانا
یکدمی بالا و یک دم پست عشق گر به در انبانم دست عشق مولانا
سخن را چو بسیار آرایش کنند،هدف فراموش میشود. مولانا
کسی که ندای درونی خود را می شنود، نیازی نیست که به سخنان بیرون گوش فرا دهد. مولانا
علت عاشق زعلت ها جداست عشق اسطرلاب اسرار خداست مولانا
هرکه بیباکی کند در راه دوست رهزن مردان شد و نامرد اوست مولانا
آتشی از عشق در خود برفروز سربهسر فکر و عبارت را بسوز مولانا
اگر دمی به قلب خود گوش فرا دهی سرمد همه بزرگان خواهی شد. مولانا
ای قوم به حج رفته کجایید کجایید*معشوق همین جاست بیایید بیایید
معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار*در بادیه سرگشته شما در چه هوایید
گر صورت بیصورت معشوق ببینید*هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید?
ده بار از آن راه بدان خانه برفتید*هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید
آن خانه لطیفست نشانهاش بگفتید*از خواجه آن خانه نشانی بنمایید
یک دسته گل کو اگر آن باغ بدیدیت*یک گوهر جان کو اگر از بحر خدایید
با این همه آن رنج شما گنج شما باد*افسوس که بر گنج شما پرده شمایید
امشب عجبست ای جان گر خواب رهی یابد
وان چشم کجا خسپد کو چون تو شهی یابد
ای عاشق خوش مذهب زنهار مخسب امشب
کان یار بهانه جو بر تو گنهی یابد
من بنده آن عاشق کو نر بود و صادق
کز چستی و شبخیزی از مه کلهی یابد
در خدمت شه باشد شب همره مه باشد
تا از ملاء اعلا چون مه سپهی یابد
بر زلف شب آن غازی چون دلو رسن بازی
آموخت که یوسف را در قعر چهی یابد
آن اشتر بیچاره نومید شدست از جو
میگردد در خرمن تا مشت کهی یابد
بالش چو نمییابد از اطلس روی تو
باشد ز شب قدرت شال سیهی یابد
تا هر دل سودایی در خود شرهی یابد
امشب شب قدر آمد خامش شو و خدمت کن
تا هر دل اللهی ز الله ولهی یابد
اندر پی خورشیدش شب رو پی امیدش
تا ماه بلند تو با مه شبهی یابد
حکمت و چرایی غیبت امام زمان حضرت مهدی عج
بحث و بررسی در حوزه حکمتهای نهفته در مسئله غیبت امام زمان حضرت مهدی عج، پسندیده است؛ ولی نباید رهزن مقصود نهایی گردد، چرا که هدف از گفت وگو درباره غیبت امام عصر(عج) - امام زمان حضرت مهدی عج - اولاً و بالذات، کشف چرایی غیبت آن وجود مبارک نیست، بلکه آن است که مؤمنِ منتظر، وظیفه خویش را در زمان این غیبت حکیمانه باز شناسد و آنگاه دریابد که آیا به وظیفه خویش عمل میکند یا نه.
حکمت و چرایی غیبت امام زمان حضرت مهدی عج
حکومت صالحان بر زمین، وعده تخلف ناپذیر الهی است: ?وَعَدَ اللهُ الَّذینَ ءامَنوا مِنکُم و عَمِلوا الصّلِحتِ لَیَستَخلِفَنَّهُم فِی الارض?[1] و وجود مبارک حضرت ولی عصر - امام زمان حضرت مهدی - (عج) وقت تولد با قرائت آیه ?و نُریدُ اَن نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ استُضعِفوا فِی الارضِ و نَجعَلَهُم اَئِمَّةً و نَجعَلَهُمُ الورِثین?[2] بر تحقق این وعده الهی تأکید ورزیدند؛ اما تحقق چنین وعده مبارکی شروطی دارد که بی تحقق آنها ظهور امام زمان حضرت مهدی عج دشوار بلکه ناشدنی خواهد بود.
آری خدای قادر متعالی با امر تکوینی «کن» آنچه را اراده سازد محقق میگرداند: ?اِنَّما اَمرُهُ اِذا اَرادَ شیءاً اَن یَقولَ لَهُ کُن فَیَکون?[3] و فیاضیّت او در گرو هیچ شرطی نیست، به گونهای که میتواند تمام فیوضات خویش را یکباره نازل سازد و هر زمان اراده کند حکومت صالحان را ایجاد فرماید؛ اما نقص وجودی موجودات مستفیض، سبب ناتوانی آنان در جذب دفعی فیض حق سبحانه میشود؛ غرض آنکه محدودیت از ناحیه قابل است نه فاعل.
در باور راسخ امامیه شکی نیست که این وعده الهی به دست آخرین ذخیره خداوند و پس از غیبتی طولانی جامه تحقق خواهد پوشید و غیبت، خود از شرایط تحقق این وعده تخلف ناپذیر است و بنابر همین باور، حکمتی والا و تدبیری حکیمانه برای غیبت امام زمان حضرت مهدی عج هست که همانا زمینه سازی ظهور حکومت صالحان بر زمین است.
بحث و بررسی در حوزه حکمتهای نهفته در مسئله غیبت امام زمان حضرت مهدی عج، پسندیده است؛ ولی نباید رهزن مقصود نهایی گردد، چرا که هدف از گفت وگو درباره غیبت امام عصر(عج) - امام زمان حضرت مهدی عج - اولاً و بالذات، کشف چرایی غیبت آن وجود مبارک نیست، بلکه آن است که مؤمنِ منتظر، وظیفه خویش را در زمان این غیبت حکیمانه باز شناسد و آنگاه دریابد که آیا به وظیفه خویش عمل میکند یا نه.
اسرار غیبت امام زمان حضرت مهدی عج
1. ترس از قتل امام زمان حضرت مهدی عج
برپایه برخی روایات، خوف از کشته شدن، از اسباب غیبت وجود مبارک ولی عصر(عج) -امام زمان حضرت مهدی عج- است، چنانکه امام صادق(علیهالسلام) فرمود: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: لابدّ للغلام من غیبة. فقیل له: ولم یا رسول الله؟ قال: یخاف القتل.[4]
ترس یاد شده هرگز خوف مذموم نیست که از ضعف نفس برمی خیزد، بلکه هراسی عقلی است که امری بس پسندیده و در برخی موارد لازم و ضروری است.
ترس برخاسته از بستر خود دوستی که سبب گریز از خطر کردن به روز حادثه در مسیر حفظ دین و مکتب میگردد، ضعف نفسانی و صفتی ناپسند در برابر شجاعت است؛ امّا خوفی که سبب حفظ جان آدمی و هدر نشدن و بی اثر نمردن گردد، ممدوح و عاقلانه، بلکه واجب است، زیرا مهم آن است که نثار خون نتیجه دهد و به ثمر بنشیند.
آن که خون میدهد اما به مثمر بودنش نمی اندیشد، متهور است نه شجاع، زیرا شجاعت در سنجیده عمل کردن و بجا کارزار کردن است، همانگونه که وجود مبارک علی (علیهالسلام) در اوضاع خاصی از خطر کردن و هدر دادن جان خویش و خاندان مکرم و یاران اندکش حذر کرد: فنظرت فإذا لیس لی رافد ولا ذاب و لا مساعد إلاّ أهل بیتی فضننت بهم عن المنیة. فأغضیت علی القذی و جرعت ریقی علی الشجا و صبرت من کظم الغیظ علی أمر من العلقم و آلم للقلب من وخز الشفّار[5]؛ نگریستم و دیدم نه مرا یاری است و نه مدافعی و مددکاری جز کسانم؛ که دریغ آمدم به کام مرگشان برانم، پس خار غم در دیده خلیده چشم پوشیدم و گلو از استخوان غصه آب دهان را جرعه جرعه نوشیدم و شکیبایی ورزیدم در خوردن خشمی که از حنظل تلختر بود و دل را از تیغ برنده، دردآورتر.
ایشان در حالی از کشته شدن دوری میکردند که ترس از شجاعت حضرتش هراسناک بود و این رذیلت اخلاقی را همچون دیگر رذائل، زهره نزدیکی به حریم مقدسش نبود! چگونه چنین نباشد، جایی که آن حضرت در لیلةالمبیت به تنهایی و بیهیچ سلاح و دفاعی در بستر رسول خدا خوابید، با آنکه میدانست چهل مرد مسلح قصد حمله به آنکه در بستر آرمیده را دارند و به طور طبیعی هر که را در آن بستر بیابند، به گمان پیامبر بودن به تیغ خواهند کشت! او چگونه از مرگ بهراسد، که خود به عثمان بن حنیف نگاشت: لو تظاهرت العرب علی قتالی لما ولیت عنها[6]؛ اگر تمام عرب در صفی یگانه به جنگم آیند، هرگز به آنها پشت نخواهم کرد.
گاه با حمله او دشمنان تار و مار میشدند و به کوهها پناه میبردند و یکدیگر را به دوری از تیغش توصیه میکردند، بلکه میگفتند که گویا فرشته مرگ در جایی است که علی آنجاست. شجاعت آن حضرت بدان پایه بود که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم در جنگ خیبر او را مهاجم بی فرار: کرّار غیر فرّار نامید و کافران را به حمله و دلاوریاش تهدید میکرد: کانت قریش إذا رأوه فی الحرب تواصت خوفاً منه و قد نظر إلیه رجل و قد شقّ العسکر؛ فقال: علمت بأن ملک الموت فی الجانب الذی فیه علی، و قد سمّاه رسول اللهصلی الله علیه و آله و سلم کراراً غیر فرّار فی حدیث خیبر و کان النبی صلی الله علیه و آله و سلم یهدّد الکفار به(علیهالسلام).[7]
بدین ترتیب مراد آن حضرت از ترس در اینگونه روایات، ترس عاقلانه است که عین شجاعت است؛ نه ترس برخاسته از ضعف نفس، پس باید گفت که حضرت ولی عصر(عج) - امام زمان حضرت مهدی عج - از آن ترسانند که با ظاهر شدن در میان مردم، پیش از آنکه موعد الهی آن فرا رسد، حضرتش را به قتل رسانند و بدینسان با شهادت آخرین ذخیره الهی، دین حقیقی و غیر محرّف خدا رخت بر بندد و واسطه فیض میان خالق و مخلوق قطع شود و امدادهای الهی به شایستگانش نرسد و وعده حاکمیت صالحان محقق نشود و....
این ترس نه از سر ضعف نفس بلکه عین تدبیر و نهایت شجاعت است و عمل به آن، واجب؛ به ویژه آن ذات مبارک، آخرین ذخیره الهی است و همین سبب امتیاز ایشان از دیگر معصومان (علیهمالسلام) است، چرا که سایر ائمه (علیهمالسلام) چون شهید میشدند، حجّت و معصوم دیگری در زمین قیام میکرد؛ اما وجود مقدس امام عصر(عج) - امام زمان حضرت مهدی عج - آخرین حجّت و امام معصوم الهی است.
2. رهایی از بیعت طاغوتها
اسحاق بن یعقوب در نامهاش که به دست دومین نائب خاص حضرت ولی عصر امام زمان حضرت مهدی (عج) محمد بن عثمان عمری به آن حضرت رساند، در ضمن سؤالات خویش از حکمت غیبت امام زمان عج پرسید و آن حضرت پاسخ فرمود: اما در خصوص علت غیبت امام زمان عج پس؛ بدان که خدای سبحان میفرماید: ای مؤمنان! از اموری نپرسید که چون هویدا گردند، اندوهگین میشوید. همه پدرانم ناگزیر از بیعت طاغوت زمانشان بودند؛ اما من در حالی ظهور خواهم کرد که بیعت هیچ طاغوتی را بر گردن ندارم: و اما علة ما وقع من الغیبة؛ فإن الله(عزّ وجلّ) یقول: ?یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لاتَسئَلوا عَن اَشیاءَ إن تُبدَ لَکُم تَسُؤکُم?[8] انه لم یکن أحد من آبائی(علیهمالسلام) إلاّ وقد اوقعت فی عنقه بیعة لطاغیة زمانه و إنی أخرج حین أخرج و لا بیعة لأحد من الطواغیت فی عنقی.[9]
این روایت افزون بر آنکه بیان یکی از اسرار غیبت آن وجود مبارک است، نشان میدهد که حضرتش در زمان ظهور، تمام طاغوتهای عصرش را به اسلام ناب فرا میخواند و اگر استنکار یا استکبار ورزند، با آنان مبارزه میکند و بر سر احکام الهی با کسی مداهنه، مواهنه و سازش روا نمیدارد و این رهایی، خود از برکات غیبت امام زمان حضرت مهدی عج است، وگرنه هیچ امام معصومی از بیعت با خلفای ستم اموی، مروانی و عباسی خشنود نبودهاست.
3. افاضه تدریجی
بی شک، امام معصوم (علیهالسلام) واسطه فیض خدا بر خلق است و حضور مشهودانه ایشان خود فیضی مضاعف است؛ اما این فیض رسانی با شرایط و مقدمات خاصی ملازم است که بدون آنها موجود مستفیض، یا از فیض محروم میشود؛ یا از آن بهره تامّی نمیبرد، زیرا رابطه میان موجود فیّاض و مستفیض سه گونه است:
أ. فیاض و مستفیض توان اعطا و دریافت دفعی فیض را داشته باشند، همچنان که قرآن کریم در شب مبارک قدر بر قلب مقدس پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نازل گردید و مشام جان آن حضرت یکجا به شمیم وحی الهی مست فیض شد.
ب. نه فاعل در اعطا تام باشد و نه قابل در استفاضه؛ همانند مادری که طفلش را شیر میدهد که نمیتواند تمام شیر دوره شیرخوارگی را یکجا در اختیار طفل بگذارد، همانطور که کودک نیز نمیتواند سهمیه تمام مدت شیرخوارگیاش را دفعاً دریافت دارد، که این عدم توانایی افاضه و استفاضه هر دو را تدریجی میسازد.
ج. فاعل در اعطا تامّ باشد؛ امّا قابل نتواند فیض را به طور دفعی دریافت کند؛ مانند معلّمی که سالها در رشته ای از علوم مانند ریاضی تحقیق و تدریس میکند و میتواند فرمولی اصلی به شاگردانش بیاموزد که چندین قاعده و فرمول فرعی ریاضی از آن استخراج گردد و در اعطای دانش خود با هیچ قید و شرطی رو به رو نیست؛ اما دانش آموزان هنوز بدان پایه از دانش ریاضی نرسیده اند که بتوانند قواعد و فرمولهای فرعی مختلف را از همان یک فرمول اصلی استخراج کنند، در نتیجه نمیتوانند از افاضه دفعی معلم استفاضه کنند.
همین معنا را با مثالی دیگر میتوان بیان کرد: خدای سبحان عالم هستی را براساس ?وما اَمرُنا اِلاّوحِدَة?[10] یکباره ایجاد کرد؛ امّا از آنجا که عالم طبیعت توان استفاضه دفعی از فیض مبدأ فیاض را ندارد، بر اساس ?وقَدَّرَ فیها اَقوتَها فی اَربَعَةِ اَیّام?[11] این فیض دفعی را به تدریج دریافت کرده و میکند. در این صورت نیز اعطای فیض اگرچه به شکل دفعی صورت پذیرد، به سبب نقص قابل، تدریجی دریافت میگردد.
بر این اساس، سخن از تدریج اعطا و افاضه الهی، ناظر به عدم قابلیت مستفیض است نه نقص فاعل فیاض؛ و اشاره به تدریجِ افاضه در آیه ?اِنَّ رَبَّکُمُ اللهُ الَّذی خَلَقَ السَّموتِ والاَرضَ فی سِتَّةِ اَیّام?[12] و آیات مشابه به این معنی است که دریافت فیض تدریجی در هر درجه، قابل را برای دریافت فیض بعدی مستعد میکند، وگرنه افاضه دفعی آن فیض از سوی خدای سبحان مانعی نداشته و ندارد.
افاضه فیض تدریجی نیز بر اساس توان و استعداد قابل، دو گونه است: گاهی قابل توان جذب دفعی فیض الهی را ندارد؛ امّا میتواند فیض تدریجی خدای سبحان را یا بی واسطه یا با کمترین وسایط فیض دریافت کند، همانگونه که معجزات انبیای عظام و کرامات اولیای کرام از این دسته اند و نزول مائده آسمانی برای حضرت مریم (علیهاالسلام) شاهد این معناست: ?کُلَّما دَخَلَ عَلَیها زَکَرِیا المِحرابَ وَجَدَ عِندَها رِزقًا قالَ یمَریَمُ اَنّی لَکِ هذا قالَت هُوَ مِن عِندِ اللهِ اِنَّ اللهَ یَرزُقُ مَن یَشاءُ بِغَیرِ حِساب?[13] و عبارت ?بِغَیرِ حِساب? گویای ظهور فیض الهی بر طریقی غیر از روند معمول عالم طبیعت است، چرا که قانون عادی طبیعت بر وجود واسطه های فراوان در تحقق اشیاء جریان دارد، حال آنکه در چنین مواردی فیض الهی بر خلاف قانون عادی و مبتنی بر حذف یا تقلیل واسطه ها ظهور مییابد.
بنابر آنچه گذشت، برخورداری از فیض حکومت صالحان، گرچه از سوی مبدأ فیاض بیگذراندن مقدمات مانع ندارد، قابلها فاقد استعداد لازم برای دریافت جمعی فیض و تابع شرایط، مقدمات و زمینه های لازم اند، به گونهای که تا آن شرایط و مقدمات در بستر زمان فراهم نیایند، نمی توانند به این فیض الهی برسند و از شرایط اساسی استقرار حکومت صالحان، پرورش انسانهای صالح و ایجاد آمادگی در مردم برای پذیرش حکومت عادلانه جهانی است که غیبت امام معصوم عصر(عج) - امام زمان حضرت مهدی عج - برای تحقق این شرایط است.
سرّ نهانی غیبت امام زمان حضرت مهدی عج
بر پایه برخی روایاتِ معصومان (علیهمالسلام)، غیبت امام زمان حضرت مهدی عج، علل و اسرار دیگری نیز دارد که پس از ظهور آن وجود مبارک آشکار میگردد.
امام صادق (علیهالسلام) در پاسخ کسی که از راز غیبت امام زمان حضرت مهدی عج سؤال کرد فرمود: مصلحتی هست که مجاز به گفتنش نیستیم؛ سپس در پی اصرار پرسشگر فرمود: همان حکمتی که در غیبت حجج الهی در زمانهای گذشته بود، در غیبت آن جناب نیز هست و این راز سر به مُهر قبل از ظهورش کشف نخواهد شد، چنانکه راز شکستن کشتی، کشتن جوان و تعمیر دیوار به دست خضر(علیهالسلام) قبل از جدایی برای موسی(علیهالسلام) روشن نگردید.[14] این غیبت، امری از امور الهی، سرّی از اسرار و غیبی از غیوب اوست. وقتی میدانیم خدای سبحان حکیم است، تصدیق خواهیم کرد که افعال او همه حکیمانه است، هرچند که رازش بر ما پوشیده باشد: وجه الحکمة فی غیبته وجه الحکمة فی غیبات من تقدّمه من حجج الله تعالی ذکروه. إنّ وجه الحکمة فی ذلک لاینکشف إلاّ بعد ظهوره، کما لاینکشف وجه الحکمة لما أتاه الخضر(علیهالسلام) من خرق السفینة و قتل الغلام و إقامة الجدار لموسی(علیهالسلام) إلاّ وقت افتراقهما. یا ابن الفضل! إنّ هذا الأمر، أمر من أمر الله تعالی و سرّ من سرّ الله و غیب من غیب الله و متی علمنا انّه (عزّ وجلّ) حکیم، صدقنا بأنّ أفعاله کلّها حکمة، و إن کان وجهها غیرمنکشف لنا.[15]
کتاب امام مهدی موجود موعود: صفحه 128
[1] ـ سوره، نور، آیه 55.
[2] ـ سوره قصص، آیه 5.
[3] ـ سوره یس، آیه 82.
[4] ـ علل الشرایع، ج 1، ص 285.
[5] ـ نهج البلاغه، خطبه 217.
[6] ـ همان، نامه 45، بند 19.
[7] ـ مناقب آل ابیطالب، ج2، ص 99 ـ 98؛ بحار الانوار، ج 41، ص68.
[8] ـ سوره مائده، آیه 101.
[9] ـ کمال الدین، ج2، ص 162 ـ 161؛ الاحتجاج، ج 2، ص 545 ـ 544.
[10] ـ سوره قمر، آیه 50.
[11] ـ سوره فصّلت، آیه 10.
[12] ـ سوره اعراف، آیه 54؛ سوره یونس، آیه 3.
[13] ـ سوره آل عمران، آیه 37.
[14] ـ سوره کهف، آیات 77 ـ 71.
[15] ـ کمال الدین، ج 2، ص 158؛ بحار الانوار، ج52، ص 91.
منبع : http://www.esraco.org
توکلت علی الله ان الله بصیر بالعباد...
حسبنا الله و نعم الوکیل...نعم المولی و نعم النصیر...
و ما توفیقی الا بالله...توکلت و الیه انیب...
هیچ نیرویی نیست مگر نیروی خدای بزرگ بلند مرتبه...
توکل میکنم بر خدا قطعا خدا به بندگانش بیناست...
خدا برای ما کافیست چه خوب وکیل و چه خوب سرپرستی و چه خوب
یاوری است...
وهیچ توفیقی نیست مگر به وسیله خدا...وتوکل میکنم بر او و بازگشت به
سوی اوست...
خـلق عکسهای جـالب بـه شـیوه ی خط خطی
نقاشی کودکان را دیده اید که تنها خط های نامنظمی هستند که بی هدف بر صفحه ای نقش می بندند اما همین خطوط بی هدف اگر در دست یک هنرمند باشد می توان انتظار یک نقاشی شگفت انگیزی را داشت. نقاشی را با رنگ آمیزی و بوم می شناسیم و در ذهن ما نقاشی طوری قرار گرفته است که آن را با نظم و زیبایی همراه می دانیم در حالیکه گاهی بی نظمی هم می تواند تبدیل به نقاشی شود.
"ونیس لائو" یک هنرمند اهل مالزی است که راهی جالب برای خلق نقاشی هایش دارد. هنر اصلی او کاری است که تمام بچه های کوچک و حتی کودکان یک ساله هم به خوبی بلد هستند زیرا او تنها با خط خطی کردن نقاشی می کند. این هنرمند که در سبک واقع گرایانه کار می کند با استفاده از خودکار و تنها با کشیدن خط های نامنظم و بچگانه نقاشی های باورنکردنی می کشد. او با استفاده از این خط های نامنظم چهره بازیگران معروف را نیز کشیده است.
در نقاشی های او خیلی راحت می توان ریزترین جزئیات صورت را نیز مشاهده کرد. او برای کشیدن هر کدام از این نقاشی ها بیش از دو روز زمان صرف می کند. چراکه او باید هر کدام از این خط های کشیده شده را با چهره ای که در ذهنش است هماهنگ کند.