بنابر گزارش پایگاه خبری «الوکیل» دانشکده حقوق هاروارد مشهورترین دانشگاه آمریکا، آیه 135 سوره نساء را بر سر در ورودی اصلی این دانشکده قرار داده است.
بنابر این گزارش این دانشکده اعلام کرده است که این آیه از قرآن کریم عظیمترین عبارت درباره عدالت در جهان و در تاریخ بشریت است و این ورودی همیشه یکی از مهمترین عبارات درباره عدالت در طول زمان را بر سر در خود دارد.
بنابر این گزارش آیه 135 سوره نساء میفرماید:
{یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَى أَنْفُسِکُمْ أَوِ الْوَالِدَیْنِ وَالْأَقْرَبِینَ إِنْ یَکُنْ غَنِیًّا أَوْ فَقِیرًا فَاللَّهُ أَوْلَى بِهِمَا فَلَا تَتَّبِعُوا الْهَوَى أَنْ تَعْدِلُوا وَإِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللَّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرًا}.
ترجمه این آیه چنین است:
اى کسانى که ایمان آوردهاید پیوسته به عدالت قیام کنید و براى خدا گواهى دهید هر چند به زیان خودتان یا [به زیان] پدر و مادر و خویشاوندان [شما] باشد اگر [یکى از دو طرف دعوا] توانگر یا نیازمند باشد باز خدا به آن دو [از شما] سزاوارتر است پس از پى هوس نروید که [درنتیجه از حق] عدول کنید و اگر به انحراف گرایید یا اعراض نمایید قطعا خدا به آنچه انجام مىدهید آگاه است.
یکی از آیاتی که نوید پیروزی مستضعفان بر مستکبران را میدهد آیه 5 سوره مبارکه «قصص» است. برای آشنایی با مفاهیم و مضامین این آیه نوید بخش که همه منتظران ظهور حضرت مهدی(عج) آن را تحقق وعده بر حق الهی میدانند گذری بر تفسیر «نمونه» آیتالله مکارم شیرازی داشتهایم که برای عموم علاقهمندان ذکر میشود.
«وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ»
اراده و مشیت ما بر این قرار گرفته است که بر مستضعفین در زمین منت نهیم و آنها را مشمول مواهب خود نمائیم و آنها را پیشوایان و وارثین روى زمین قرار دهیم.
چقدر این آیه و آیه ما بعد آن، گویا و امیدبخش است؟ چرا که به صورت یک قانون کلى و در شکل فعل مضارع و مستمر بیان شده است تا تصور نشود اختصاص به مستضعفان بنىاسرائیل و حکومت فرعونیان داشته، مىگوید: ما مىخواهیم چنین کنیم ... یعنى فرعون مىخواست بنى اسرائیل را تار و مار کند و قدرت و شوکتشان را درهم بشکند، اما ما مىخواستیم آنها قوى و پیروز شوند. او مىخواست حکومت تا ابد در دست مستکبران باشد اما ما اراده کرده بودیم که حکومت را به مستضعفان بسپاریم! و سرانجام چنین شد.
ضمناً تعبیر «منت» به معنى بخشیدن مواهب و نعمتها است و این با منت زبانى که بازگو کردن نعمت به قصد تحقیر طرف مقابل است مسلماً کار مذمومى است، فرق بسیار دارد.
در آیات 5-6 سوره قصص، خداوند پرده از روى اراده و مشیت خود در مورد مستضعفان برداشته و پنج امر را در این زمینه بیان مىکند که با هم پیوند و ارتباط نزدیک دارند.
نخست اینکه ما مىخواهیم آنها را مشمول نعمتهاى خود کنیم؛ «وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ».
دوم اینکه ما مىخواهیم آنها را پیشوایان قرار دهیم؛ «وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً».
سوم اینکه ما مىخواهیم آنها را وارثان حکومت جباران قرار دهیم؛ «وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ».
چهارم اینکه ما حکومت قوى و پا بر جا به آنها مىدهیم؛ «وَنُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ».
و بالأخره پنجم اینکه آنچه را دشمنانشان از آن بیم داشتند و تمام نیروهاى خود را بر ضد آن بسیج کرده بودند به آنهانشان دهیم؛ «وَنُرِی فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُم مَّا کَانُوا یَحْذَرُونَ».
چنین است لطف عنایت پروردگار در مورد مستضعفان.
نکته ها:
1- حکومت جهانى مستضعفان
آیات فوق، هرگز سخن از یک برنامه موضعى و خصوصى مربوط به بنىاسرائیل نمىگوید، بلکه بیانگر یک قانون کلى است براى همه اعصار و قرون و همه اقوام و جمعیتها مىگوید: ما اراده داریم که بر مستضعفان منت بگذاریم و آنها را پیشوایان و وارثان حکومت روى زمین قرار دهیم.
این بشارتى است در زمینه پیروزى حق بر باطل و ایمان بر کفر.
این بشارتى است براى همه انسانهاى آزاده و خواهان حکومت عدل و داد و برچیده شدن بساط ظلم و جور.
نمونهاى از تحقق این مشیت الهى، حکومت بنىاسرائیل و زوال حکومت فرعونیان بود.
و نمونه کاملترش حکومت پیامبر اسلام (ص) و یارانش بعد از ظهور اسلام بود، حکومت پا برهنهها و تهىدستان با ایمان و مظلومان پاکدل که پیوسته از سوى فراعنه زمان خود مورد تحقیر و استهزاء بودند و تحت فشار و ظلم و ستم قرار داشتند .
سرانجام خدا به دست همین گروه، دروازه قصرهاى کسراها و قیصرها را گشود و آنها را از تخت قدرت به زیر آورد و بینى مستکبران را به خاک مالید.
و نمونه گستردهتر آن ظهور حکومت حق و عدالت در تمام کره زمین به وسیله مهدى(عج) است.
این آیه از جمله آیاتى است که به روشنى بشارت ظهور چنین حکومتى را مىدهد، لذا در روایات اسلامى مىخوانیم که ائمه اهلبیت علیهمالسلام در تفسیر این آیه، اشاره به این ظهور بزرگ کردهاند.
در نهج البلاغه از على (ع) چنین آمده است: دنیا پس از چموشى و سرکشى -همچون شترى که از دادن شیر به دوشندهاش خوددارى مىکند و براى بچهاش نگه مىدارد- به ما روى مىآورد ... سپس آیه «وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ» را تلاوت فرمود.
و در حدیث دیگرى از همان امام بزرگوار (ع) مىخوانیم که در تفسیر آیه فوق فرمود: این گروه آل محمد (ص) هستند، خداوند مهدى آنها را بعد از زحمت و فشارى که بر آنان وارد مىشود برمىانگیزد و به آنها عزت مىدهد و دشمنانشان را ذلیل و خوار مىکند.
البته حکومت جهانى مهدى (عج) در آخر کار، هرگز مانع از حکومتهاى اسلامى در مقیاسهاى محدودتر پیش از آن از طرف مستضعفان بر ضد مستکبران نخواهد بود، و هر زمان شرایط آن را فراهم سازند وعده حتمى و مشیت الهى در باره آنها تحقق خواهد یافت و این پیروزى نصیبشان مىشود.
2- مستضعفان و مستکبران چه کسانی هستند؟
مىدانیم واژه «مستضعف» از ماده ضعف است، اما چون به باب استفعال برده شده به معنى کسى است که او را به ضعف کشاندهاند و در بند و زنجیر کردهاند.
به تعبیر دیگر «مستضعف» کسى نیست که ضعیف و ناتوان و فاقد قدرت و نیرو باشد بلکه مستضعف کسى است که نیروهاى بالفعل و بالقوه دارد، اما از ناحیه ظالمان و جباران سخت در فشار قرار گرفته، ولى با این حال در برابر بند و زنجیر که بر دست و پاى او نهادهاند ساکت و تسلیم نبوده، پیوسته تلاش مىکند تا زنجیرها را بشکند و آزاد شود، دست جباران و ستمگران را کوتاه سازد و آئین حق و عدالت را برپا کند.
خداوند به چنین گروهى وعده یارى و حکومت در زمین داده است، نه افراد بىدست و پا و ترسو که حتى حاضر نیستند فریادى بکشند تا چه رسد به اینکه پا در میدان مبارزه بگذارند و قربانى دهند.
بنى اسرائیل نیز آن روز توانستند وارث حکومت فرعونیان شوند که گرد رهبر خود موسى (ع) را گرفتند، نیروهاى خود را بسیج کردند و همه صف واحدى را تشکیل دادند، بقایاى ایمانى که از جدشان ابراهیم به ارث برده بودند با دعوت موسى (ع) تکمیل و خرافات را از فکر خود زدودند و آماده قیام شدند.
البته مستضعف انواع و اقسامى دارد: مستضعف فکرى و فرهنگى، مستضعف اقتصادى، مستضعف اخلاقى و مستضعف سیاسى و آنچه بیشتر قرآن روى آن تکیه کرده است مستضعفان سیاسى و اخلاقى است.
بدون شک جباران مستکبر براى تحکیم پایههاى سیاست جابرانه خود قبل از هر چیز سعى مىکنند قربانیان خود را به استضعاف فکرى و فرهنگى بکشانند، سپس به استضعاف اقتصادى، تا قدرت و توانى براى آنها باقى نماند و فکر قیام و گرفتن زمام حکومت را در دست و در مغز خود نپرورانند.
در قرآن مجید در پنج مورد سخن از مستضعفین به میان آمده که عموماً از مؤمنانى سخن مىگوید که تحت فشار جباران قرار داشتند. در یک جا مؤمنان را دعوت به مبارزه و جهاد در راه خدا و مستضعفین با ایمان کرده، مىگوید: چرا در راه خدا و در راه مردان و زنان و کودکانى که تضعیف شدهاند پیکار نمىکنید؟ همان افراد ستمدیدهاى که مىگویند: خدایا! ما را از این شهر (مکه) که اهلش ستمگرند بیرون بر، و براى ما از طرف خودت سرپرستى قرار ده، و براى ما از سوى خودت یاورى تعیین فرما.
از این رو تنها در یک مورد سخن از کسانى به میان مىآورد که ظالمند و همکارى با کافران دارند و ادعاى مستضعف بودن مىکنند و قرآن ادعاى آنها را نفى کرده، مىگوید: شما مىتوانستید با هجرت کردن از منطقه کفر و فساد از چنگال آنها رهایى یابید اما چون چنین نکردید جایگاه شما دوزخ است.
ولى به هر حال قرآن همه جا به حمایت از مستضعفان برخاسته و از آنها به نیکى یاد کرده است و آنها را مؤمنان تحت فشار مىشمارد، مؤمنانى مجاهد و تلاشگر که مشمول لطف خدا هستند.
3- روش عمومى مستکبران تاریخ
نه تنها فرعون بود که براى اسارت بنى اسرائیل مردان آنها را مىکشت و زنانشان را براى خدمتکارى زنده نگه مىداشت که در طول تاریخ همه جباران چنین بودند و با هر وسیله نیروهاى فعال را از کار مىانداختند. آنجا که نمىتوانستند مردان را بکشند مردانگى را مىکشتند و با پخش وسایل فساد، مواد مخدر، توسعه فحشا و بىبندبارى جنسى، گسترش شراب و قمار و انواع سرگرمیهاى ناسالم، روح شهامت و سلحشورى و ایمان را در آنها خفه مىکردند تا بتوانند با خیالى آسوده به حکومت خودکامه خویش ادامه دهند.
اما پیامبران الهى مخصوصاً پیامبر اسلام (ص) سعى داشتند نیروهاى خفته جوانان را بیدار و آزاد سازند و حتى به زنان درس مردانگى بیاموزند و آنها را در صف مردان، برابر مستکبران قرار دهند.
شرح گفتار
امیر بیان علی (علیه السلام) در این بخش از کلام حکیمانه ی خویش از عذاب دردناک الهی و اموری که ما در برابر آن ایمنی می بخشد، سخن به میان آورده و در این باره می فرماید: «دو چیز در زمین مایه ی امان از عذاب خدا بود: یکی از آن دو برداشته شد، پس دیگری را دریابید و بدان چنگ بزنید. اما امانی که برداشته شد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بود، و امان باقیمانده، استغفار کردن است، که خدای بزرگ به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: خدا آنان را عذاب نمی کند، در حالی که تو در میان آنهایی، و عذابشان نمی کند مادامی که استغفار می کنند». انفال/33
فرمایش گهربار مولای متّقیان علی (علیه السلام) بیانگر آن است که توبه و استغفار در حقیقت پناهگاه مستحکمی است که انسان می تواند در پناه آن، خویشتن را از اسارت شیطان و هوای نفس رهانیده و از عذاب خانمان سوز الهی نجات بخشد.
در روایتی ششمین اختر تابناک آسمان ولایت و امامت، امام صادق (علیه السلام) پیرامون «توبه» می فرماید: «التوبة حبل الله و مدد عنایته، و لا بدّ للعبد مِن مداومة التوبة علی کل حال» توبه ریسمان الهی است که به وسیله ی آن مجرمان و گنهکاران به رحمت الهی نزدیک و مشمول لطف و عنایت پروردگار عالم می شوند: بنابراین انسان در زندگی همواره باید بر توبه و انابه مداومت داشته باشد.
با توجه به فرمایش امام صادق (علیه السلام) می توان این گونه نتیجه گرفت که: بهترین وسیله ای است که می تواند انسان را از هجوم لشگریان شیاطین و گناهان خانمانسوز رهایی بخشید توبه است.
در اثر توبه انسان می تواند در حریم امن الهی قرار گرفته و آتش خشم و غضب خداوند متعال را با قطرات اشک ندامت و پشیمانی فرونشاند و به فلاح و رستگاری دست یابد.
امیرالمومنین علی (علیه السلام) در یکی از سخنان زیبا و دلنشین خود در مورد نقش بسیار ارزنده ی توبه چنین می فرماید: «لا شفیعَ اَنجَحُ مِن التوبة»3: هیچ شفاعت کننده ای، کار سازتر از توبه نیست.
چگونه توبه کنیم؟!
نکته ی حائز اهمیت پیرامون موضوع «توبه» آن است که انسان توبه کاری که به عفو و بخشش الهی امید بسته، باید بداند به منظور دست یافتن به توبه ی واقعی هرچه سریعتر باید به ترک گناه و انجام دستورات الهی اقدام نماید، چرا که گناه بزرگترین سدّی است که بر سر راه خوشبختی او قرار گرفته، و از سعادت ابدی او را محروم می سازد. در واقع در اثر گناه، پل ارتباطی انسان با خدا قطع می شود و در نتیجه انسان به شدّت مورد خشم و نفرت خداوند بی همتا قرار می گیرد.
در روایتی امام صادق (علیه السلام) درباره ی چگونگی و کیفیّت توبه ای که عامه ی مردم باید به آن بپردازند، چنین می فرماید: «کیفیّت توبه ی عوام و طریق رجوع آنها از تقصیر، این است که: به آب حیات، باید باطن خود را از لوث گناه و معصیت شست و شو دهند، و به تقصیر خود اعتراف کنند، و از کرده ها و گفته ها پشیمان و نادم باشند، و از عمر باقیمانده خائف و ترسناک باشند، که مبادا گناه دیگری مرتکب شوند و گناه را سهل و آسان نگیرید که سهل گرفتن گناه موجب کسالت و بی اعتنایی به توبه است. و به گریه ی خود و تأسف بر آنچه از طاعات و عبادات از او فوت شده ادامه دهد، و نفس خود را از تمایلات نفسانی و خواهش های شیطانی بازدارد. و از پروردگار پناه خواهد، تا او را در مقام توبه پایدار و ثابت قدم کرده و از برگشت به روش گذشته و اعمال سوءسابق حفظ نماید...»
خدا توبه کاران را دوست دارد!
انسان گنهکار باید بداند که اگر بتواند به فضای عرشی توبه و انابه قدم نهاده و از این طریق به فیض عظیم اتصال به حضرت حق و آشتی با آن یگانه خالق هستی دست یابد، بی تردید نظر رحمت الهی را به سوی خود جلب نموده و از فضای عطرآگین محبّت و دوستی خداوند مهربان بهره مند خواهد گشت.
در روایتی امام رضا (علیه السلام) از قول پدران بزرگوار خویش و آنها نیز از رسول گرامی اسلام روایت می کند که ایشان فرمود: «مثل الم?من عندالله عزوجل کمثل ملک مقرّب و اِنّ الم?من عندالله عزّوجلّ اعظم مِن ذلک، و لیس شیءٌ اَحَبُّ إلی الله مِن م?من تائب أو م?منة تائبة»5 مثل مومن نزد خداوند عزّوجلّ همچون فرشته ی مقرّب است، و همانا م?من نزد پروردگار عظیم تر است از فرشته ی مقرّب، و چیزی نزد خداوند محبوبتر از مرد م?من و زن م?منه ی توبه کننده نیست.
محبّت و دوستی خداوند نسبت به انسان توبه کار، به اندازه ای وسیع و گسترده است که درک حقیقت آن برای ما امکان پذیر نیست.
در روایتی پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از این محبّت و دوستی سخن به میان آورده و در این باره به زیبایی می فرماید: «خداوند از توبه ی بنده ی گنهکارش از عقیمی که دارای فرزند می شود و نیز از کسی که گمشده اش را بیابد و نیز از تشنه ای که بر چشمه ی آبی وارد شود خوشحال تر است.»6
بنابراین بیاییم با پشت پا به گذشته ی تاریک خویش و بی اعتنایی به وسوسه های دلفریب شیطان، روی به درگاه الهی نموده، و با توبه و انابه چراغ آشتی با حضرت حق را در خانه ی قلب خویش روشن نماییم.
ورود بر خدای کریم
مردی حکیم از گذرگاهی عبور می کرد، دید گروهی می خواهند جوانی را به خاطر گناه و فساد از منطقه بیرون کنند و زنی از پی او سخت گریه می کند. پرسیدم این زن کیست؟ گفتند: مادر اوست، دلم رحم آمد و از او نزد جمع شفاعت کردم و گفتم: این بار او را ببخشید، اگر به گناه و فساد بازگشت بر شماست که او را از شهر بیرون کنید. حکیم می گوید: پس از مدّتی به آن ناحیه بازگشتم. در آنجا از پشت در، صدای ناله شنیدم، گفتم شاید آن جوان را به خاطر ادامه ی گناه بیرون کردند و مادر از فراق او ناله می زند. در خانه را زدم، مادر در را باز کرد، از حال جوان جویا شدم. گفت: از دنیا رفت ولی چگونه از دنیا رفتنی؟! وقتی اجلش نزدیک شد گفت: مادر، همسایگان را از مردن من آگاه نکن، من آنان را آزرده ام و آنان مرا به گناه سرزنش کرده اند، دوست ندارم کنار جنازه ام حاضر شوند، خودت عهده دار تجهیز من شو و این انگشتر را که مدّتی است خریده ام و بر آن «بسم الله الرحمن الرحیم» نقش است با من دفن کن و کنار قبرم نزد خدا شفاعت کن که مرا بیامرزد و از گناهانم درگذرد. به وصیتش عمل کردم، وقتی از دفنش برگشتم، گویی شنیدم که می گفت: مادر برو آسوده باش، من بر خدای کریم وارد شدم.
کدام رنگ خدایی است؟
پیرامون مقوله «رنگ در قرآن مجید» کتابها و مقالاتی نگاشته شده است؛ مانند کتاب «اعجاز اللوّنی فی القرآن الکریم» به قلم دکتر شهید رضا پاکنژاد در کتاب «اولین دانشگاه و آخرین پیامبر» که رساله دکترای اوست که در این نوشتار، در چند مورد ادعای اعجاز میکند، از جمله در ذیل آیه «69 سوره نحل» که قدرت شفادهندگی عسل را مربوط به رنگارنگبودن مواد اولیه عسل میداند و این را اعجاز قرآن میشمارد.
وی در ذیل آیات 28 سوره فاطر و 69 سوره بقره نیز معجزه های مربوط به رنگشناسی قرآن را میآورد. در قرن یازدهم میلادی، بوعلی سینا، پزشک ایرانی، در کتاب قانون،با اشاره به کاربرد درمانی رنگها مینویسد: رنگ قرمز، فشارخون را بالا میبرد و رنگ آبی، آن را پایین میآورد و رنگ زرد التهاب و درد را کاهش میدهد.
رنگ در قرآن
مجموع الفاظ قرآنی که بر رنگها دلالت دارند، سی و پنج کلمه هستند.
قرآن از رنگهای قرمز، زرد، سبز، آبی، سفید و سیاه یاد میکند، علاوه بر آن به رنگ معنوی (رنگ خدایی) نیز پرداخته است.
قرآن در بسیاری از آیات عنوان کلی رنگ (الوان) را به کار میبرد و در مواردی نیز از رنگهای گوناگون یاد میکند. بنابراین آیات دربرگیرنده رنگ را میتوان به دو دسته کلی تقسیم کرد:
ا- آیاتی که از واژه «لون» یا «الوان» یا «صِبْغَة» استفاده کردهاند.
2- آیاتی که از رنگهای مختلف نام برده است.
نویسندگان با توجه به بررسی کلی آیاتی که از عنوان کلی رنگ «لون» یا «الوان»،استفاده شده ، مینویسند: در این مورد، واژه لون یا جمع آن الوان، نه 9 مرتبه، در هفت آیه، ذکر شده است، هفت مورد به صورت جمع و دو مورد به صورت مفرد آمده است، اما واژه «صِبغه»، دو مرتبه و در آیه 128 بقره به کار برده شده است.
آیاتی که واژه لون یا جمع آن الوان، در آنها به کار رفته شامل: «بقره 69»، «روم 22»، «نحل 13»، «نحل 69»، «فاطر27»، «زمر 21»، «بقره 138» میباشد.
با شناخت رنگ ها، قدرت خداوند را بیشتر احساس کنیم!
رنگشناسی از راههای خداشناسی است، وقتی انسان به اختلاف رنگها بیشتر دقت میکند، قدرت خدا را بهتر درک میکند فخر رازی میگوید:
شناسایی انسان نسبت به انسان دیگر،یا باید به چشم باشد یا گوش و خدا برای تشخیص گوش،اختلاف آوازها و آهنگهای صدا و برای تشخیص چشم،رنگها و صورتها و شکلهای مختلف را آفریده است؛ به گونهای که در تمام دنیا نمیتوان دو انسان را پیدا کرد که از نظر چهره و آهنگ صدا، از تمام جهتها یکسان باشند. (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه ج 16 ص 395).
آنها همچنین خاطرنشان میکنند: قرآن مجید، رنگها را محدود به گلها، میوهها عسل و انسانها نمیداند، بنابراین در آیه 13 سوره نحل، میفرماید: آنچه را برای شما آفرید، به انواع گوناگون و رنگارنگ درآورد ، نقاش چیرهدست هستی، پدیدهها را متناسب با روح و روان آدمی نقاشی کرد، لذا تنوع رنگ ها، انسانها را از کسالت بیرون میآورد و فضایی دلپذیر را برای زندگی فراهم میسازد. به راستی اگر تمام دنیا، یکرنگ بود چه میشد؟
دانستن تأثیر روانشناختی رنگ ها بر انسان، فهم این دسته از آیات را آسانتر میسازد و این که در پایان این آیه فرمود: گوناگونی رنگها،نشانهای است برای کسانی که اهل تذکر و تفکر هستند، میتواند دانشمندان را به سمت تحقیق گستردهتر پیرامون آثار رنگها، رهنمون شود.
تنوع رنگ عسلها،از دیگر آیاتی است که واژه الوان را در بر میگیرد در آیه 69 سوره نحل، سخن از وحی به زنبور عسل است که چه مسیری راطی میکند و مادهای رنگارنگ را تولید میکند که شفایی برای مردم است، رنگهای مختلف عسل به رنگ های مختلف گلهایی مربوط است که زنبور از آن بهره میبرد.
رنگ زرد
قرآن در مورد آثار رنگ زرد به سه مصداق «شادبودن»، «مثل آتش بودن» و پژمردگی و زردی گیاهان می پردازد ؛ در آیه 69 سوره بقره میفرماید: « زرد اندک متمایل به پررنگی که ناظرین را به نشاط مسرت میرساند...»
رنگ زرد، تحریک کننده فکری است و بر کمبود فکری، روحی مؤثر است و برخی حالات عصبی را آرام می کند شاید به همین خاطر است که این رنگ، برای اتاق مطالعه پیشنهاد شده است رنگ زرد، گرم کننده و از رنگهای گرم است و آزمایشهای روان شناختی،ثابت کرده که زرد زیاد، خوشحالی بخش است.
همچنین رنگ زرد باعث افزایش سوخت و ساز بدن است و چون از بقیه رنگها زودتر دیده می شود، بیشتر از بقیه رنگ ها برای جلب توجه استفاده می شود.
محققان در این زمینه بیان می کنند که : قرآن در آیه 69 سوره بقره که در مورد رنگ «گاو بنی اسرائیل» سخن میراند، میفرماید: «رنگ آن، بینندگان را شاد میکند»، صراحت دارد که مسرت بخش بودن، اثر رنگ زرد گاو است بنابراین قرآن کریم چهارده قرن در این آیه، به اثر شادی آفرین رنگ زرد اشاره و یک قانون کلی درباره تأثیر رنگها بیان نموده است و این نکته ای است که دانشمندان در قرون اخیر بدان اشاره کردهاند.
یکی دیگر از کاربردهای قرآنی رنگ زرد، درباره آتش جهنم است که در آیه 33و32 سوره مرسلات اشاره شده است. در آن آیات میفرماید: «که آن آتش شرارههایی همچون قصر میافکند چنان که گویی خصوصیات آن همچون شتران زرد است». شاید وجه شبه در تشبیه شرارههای آتش به شتران زرد مو، حرارت و گرمی همراه با درخشش نور خیرهکننده زرد باشد ، این تشبیه در واقع حکایت از گرما و درخشندگی شرارههای آتش نیز دارد.
پژمردگی و زردی گیاهان، سومین مصداقی است که نویسندگان طبق آیه 21 سوره زمر به آن می پردازد و مینویسند: خداوند در این آیه، رنگ زرد را برای حالت پژمرگی و مرگ به کار برده است که با کاربرد آن در آیه 69 سوره بقره که رنگ زرد را مسرتبخش معرفی میکند، در تعارض است. گویا این اختلاف تعبیر، به خاطر رنگهای زرد است. زرد گاهی سیر و پررنگ و گاهی بیحال و کمرنگ است. زمانی طلایی رنگ و برخی مواقع هم مایل به قهوهای است که هر کدام آثار مخصوص خود را دارند.
رنگ سبز
رنگ سبر زیباترین رنگی است در قرآن مطرح شده است و در چند آیه به بساط بهشتیان و لباسهای ابریشمی و حریرهای سبرزنگ آنان اشاره شده است، همچنین گیاهان سبز هم چندبار در قرآن تکرار شده است. رنگ سبر، انتقالدهنده شادی، انبساط خاطر و بهجت است و نماد رویش، حیات و زندگی میباشد.
رنگ قرمز
رنگ قرمز انرژیدهنده و محرک بسیار قوی است. به گفته بوعلی سینا، فشار خون را بالا میبرد و جزء رنگهای گرم است . به هضم غذا کمک میکند و سفره قرمز، اشتها را زیاد میکند.
محققان همچنین با توجه به آیه 27 سوره فاطر ادامه میدهند: خداوند در این آیه به اختلاف رنگ راهها و خطوط ایجادشده و رگههای کوه ها اشاره میکند که گاهی به رنگ قرمزند و این که خدا از میان همه رنگها، رنگ قرمز را بین سفیدو سیاه ذکر کرده است، شاید به خاطر غلبه آن میان کوهها باشد و شاید دلایل دیگر داشته باشد که کشف نشده است. به هر حال با اندک تأمل در این آیه، به جایگاه رنگ قرمز در زمینشناسی پی میبریم، زیرا کوههای سرخ رنگ، منبع عظیم آتشفشانی و پیوشته در تلاطم هستند و نماد اصلی این کوهها، گرم وفعال بودن آنهاست.
رنگ آبی
چهارمین رنگی که در قران به آن پرداخته شده است رنگ آبی میباشد . این رنگ در قرآن سوره طه آیه 102 به معنای حزن و اندوه به کار رفته است.
رنگ آبی در این آیه، دلالت بر ترس و وحشت نمیکند، مگر این که با رنگ سیاه ترکیب شود. واژه «زُرْقا»، »آبی پررنگ» است،برعکس آبی باز و کمرنگ، که همان رنگ آسمان و دریاهاست که بسیار آرامبخش است.
قرآن هیچگاه بر خلاف حکم قطعی علم، سخن نمیگوید و اگر از نظر علمی رنگ آبی آرام بخش است، مراد رنگ آبی روشن میباشد، که قرآن به صراحت درباره آن اظهار نظری نکرده است و اگر قرآن کریم، چهره مجرمان را با آبی، رنگآمیزی میکند، مرادش آبی تیره و مایل به سیاه میباشد، نه آبی روشن.از این آیه میتوان استفاده کرد که رنگ آبی تیره، مانند سایر رنگهای تیره، غمانگیز و شوم است.
رنگ سفید و سیاه در قرآن
رنگ سفید، رنگ طهارت، پاکی، خلوص، خیر و عدالت است و با رنگ سیاه در تعارض است این رنگ ویژگیها و صفات مثبت و پسندیدهای را به تصویر میکشد و در قرآن، رنگ سفید به صورت صریح در یازده مورد استفاده شده است که در چهار مرتبه به صورت تقابل با رنگ سیاه آمده است. با توجه به آیات به آیات 106 و 107 سوره آلعمران می توان گفت : «سفید» در این آیات، نماد ایمان و سعادت و «سیاه» نشانه جهل و شقاوت و کفر میباشد. قرآن برای بیان سعادت مؤمنان، چهرهای سفید ازآنان ارائه می دهد و بدبختی کافران را با رنگ سیاه نشان میدهد و این به خاطرخواص ویژه این دو رنگ است.
صبغة الله چه رنگی است؟
بررسی واژه «صبغه» در قرآن، از جمله مواردی است که در بحث اعجاز رنگها مورد کنکاش قرار گرفته است و پژوهش گران با اشاره به آیه 138 سوره بقره بیان می کنند که: قرآن در این آیه میفرماید: تنها رنگ خدایی را بپذیریدکه همان رنگ ایمان، توحید خالص و اسلام است و رنگهای نژادی، خرافات، نفاق و شرک را از زندگی ظاهری و باطنی خود حذف کنید.
رنگ خدایی، همرنگ با فطرت و منطق است و چشم اولیای خدا را نوازش میدهد و خریدار آن خدا و بهای آن بهشت میباشد. پس از میان رنگها، رنگ خدایی بهترین و زیباترین رنگ است «و من احسَنُ من الله صبغة».
البته تا انسان رنگ هوسها، نژادها و قبیلهها را کنار نگذارد، نمیتواند رنگ وحدت، برادری و تسلیم بپذیرد و رنگ خدایی پیدا کند.
«وَ ما تَسْئَلُهُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ لِلْعالَمینَ[یوسف/104] و تو در مقابل پیامبریت از آنها مزدى نمى طلبى و این کتاب جز اندرزى براى مردم جهان نیست.»
اما در آیه ای نیز از مردم مزد خواسته و آن را دوستی اهل بیت خوانده است:
«قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى[شوری/23] بگو: بر این رسالت مزدى از شما، جز دوست داشتن خویشاوندان، نمى خواهم.»
بین این دو سخن تعارضی وجود ندارد؛ چرا که مزد تعیین شده، منفعتی برای رسول اکرم (ص) نبوده بلکه فایده آن برای خود مردم است و این مطلب در آیه قرآن به صراحت بیان شده است:
«قُلْ ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ شَهیدٌ[سبا/47] بگو: «هر اجر و پاداشى از شما خواستهام براى خود شماست اجر من تنها بر خداوند است، و او بر همه چیز گواه است!»
در واقع این سخنان مانند این است که معلمی از شاگردانش هیچ دستمزدی دریافت نکند و به آنها بگوید مزد من در درس خواندن شماست! آیا عدم دریافت دستمزد با تعبیری که معلم به کار برده، تعارضی دارد؟
و البته سخن بالا درباره جنبه شخصی رسول اکرم (ص) است. و اگر بخواهیم به جنبه حکومتی و جایگاه ایشان در حکومت بنگریم، قطعا حاکم جامعه باید به تناسب وظایف خویش، امکاناتی در اختیار داشته باشد. و از همین رو، وجوهی مانند انفال در اختیار پیامبر اکرم (ص) بوده است:
«یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْأَنْفالِ قُلِ الْأَنْفالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ[انفال/1] تو را از غنایم جنگى مى پرسند، بگو: غنایم جنگى متعلق به خدا و پیامبر است.»
و آنچه روشن است اینکه حقوق این چنینی، به شهادت تاریخ در زندگی شخصی رسول اکرم (ص) نبوده است. بلکه این گونه حقوق، همان گونه به رسول (ص) تعلق گرفته اند که به خدای متعال تعلق گرفته اند.
هیچ کس نمی تواند مدعی شود که خدا منافعی از پولها در اختیار خویش گرفته است و روشن است هر جا که پولی در راه خدا صرف می شود، به مصارف عمومی جامعه می رسد. و همین مصرف عمومی و غیر شخصی، سبب می شود، آن را "فی سبیل الله" بخوانند. پس تعلق این گونه به رسول (ص) نیز به معنای قرار داشتن در اختیار حاکم است تا با آن اموری نظیر نیازمندان را مرتفع کند.